Previous Posts |
Sunday, August 31 lost – season 4 – episode 1
٭
........................................................................................این فصل توفانی شروع شده. بریم ببینیم چی میشه حالا... همهچیز دست فیلمنامهنویسهاست. اینکه آدم از بن خوشش میاد یهو، لاک مثل قبل محبوب میشه و هر چی خلاصه. این یارو آمزکوا هنوزم اعصابم رو خورد میکنه ها. انتر. *** [۱۰ شهریور ۱۳۸۷، ۲۳:۵۵] 12:33 PM نظر Friday, August 29 lost – season 3 – episode 23
٭
........................................................................................لعنت. دیگه تحملناپذیر شده. داشتم فکر میکردم که فصل چهار رو بعداً ببینم تا لاستهای موجود تموم نشه. ولی این اپیزود با اون پایانش اجازه نخواهد داد. این اپیزود حماسی. *** [۹ شهریور ۱۳۸۷، ۲:۵۵] 1:30 PM نظر lost – season 3 – episode 22
٭
........................................................................................من حساب کردم که میشده تمام این قسمتهای لاست رو توی سه-چهار شبانهروز دید و عمیقاً احساس غبن کردم که نتونستم همه رو پشت سر هم ببینم. میارزه جدی. حالا درسته که قسمت عالیای بود... ولی – روی صحبتم با شماست آقای معین – خدایی نمیشه گفت این چند قسمت اخیر نسبت به هم برتریای دارن. چون همهشون خیلی خوبن. در هر صورت من قسمت قبل رو بیشتر دوست داشتم. به خاطر نامهی چارلی... *** [۹ شهریور ۱۳۸۷، ۰۰:۵۵] 1:30 PM نظر lost – season 3 – episode 21
٭
........................................................................................حقیقتاً آدم احساساتی میشه... مخصوصاً در مورد اون نامهای که چارلی مینویسه و همینطور لحظاتی که دزموند و چارلی توی قایق میگذرونن. خیلی لذتبخش بود این قسمت. راستی اینترنت من یهو قطع شد و خیلی هم غیرعادی بود. در حدی که حدس زدم کلن شبکهها مختل شده. حالا از شما عزیزان میخوام در هرجای این مرز و بوم هستید با ذکر اسم و سن خودتون بگید که شما هم مثل من دچار مشکل شدید یا نه. *** [۸ شهریور ۱۳۸۷، ۲۱:۰۰] 9:38 AM نظر lost – season 3 – episode 20
٭
........................................................................................از چند قسمت قبل داستان مدام داره جهش پیدا میکنه. این قسمت بهقدری سهمناک بود که نمیدونم چی بگم. اسمش اینه: the man behind the curtain... بینظیر بود. نشون میده که بنیامین چطوری به اینجا رسیده و یهجورایی قصه رو از خیلی وقت پیش شروع میکنه. فقط یه مشکل داشت: ریچارد توی این مدت اونقدری که باید بزرگ نشده بود. *** [۸ شهریور ۱۳۸۷، ۱۶:۵۰] 5:25 AM نظر lost – season 3 – episode 19
٭
........................................................................................داستان وارد مراحلی شده که به هیچ وجه نمیشه با قبل مقایسهش کرد. حوادثی که اتفاق میفته و حرفهایی که زده میشه واقعاً عجیبن... یه نکتهی مهم دیگه اینه که جزئیات اول سریال اینجا قشنگ وارد کار شدن و اهمیت پیدا کردهان. همینه که میگم معلوم نیست چجوری فیلمنامهی این سریال رو نوشتهان. یه خبر مهم هم اینکه اون دوست آمزکوایی رو پیچوندم. گفتم که سیستمشون بر اساس گیر سهپیچ استواره. بعد این دوست من کلاً آدم مؤدبی نبود... ولی وقتی میخواست من رو عضو اون تجارت بینالمللی خفن کنه خیلی مؤدب و مهربون شده بود و... من هم میدونستم وقتی بزنم تو پوزش یهو آخرش یه فحشی چیزی میده :)) و دقیقاً همین شد. گفتم حاجی من نیستم به هیچ عنوان. اونم یه فحش داد و تموم شد... خوشم اومد نتونست خودش رو نگه داره و اون لجن درونش آشکار شد. *** [۸ شهریور ۱۳۸۷، ۱۵:۵۵] 4:32 AM نظر Thursday, August 28 lost – season 3 – episode 18
٭
........................................................................................قصد بهبه و چهچه اضافی ندارم... ولی حرفی که اون دختره آخر سریال میگه واقعاً نابودکنندهست. همین که فکر آدمهای دیگه رو در مورد پرواز ۸۱۵ میگه... [۷ شهریور ۱۳۸۷، ۲۱:۱۰] 8:25 AM نظر lost – season 3 – episode 17
٭
........................................................................................قسمتهایی که شخصیت اصلیش دزمونده خیلی قسمتهای مهمی هستن. خیلی هم باید با دقت نگاهشون کرد. عالی بود مثل همیشه. البته نمیدونم. جداً لاست مثل این نیست که چندتا کتاب جدا رو بخونی و سر هر کدوم بگی این عالی بود اون عالی نبود. همهش عالیه... چون یکچیزه. *** [۷ شهریور ۱۳۸۷، ۱۵:۵۰] 4:27 AM نظر Wednesday, August 27 lost – season 3 – episode 16
٭
........................................................................................این اپیزود واقعاً یک شاهکار تمامعیار بود. شیوهش هم درست مثل خیلی از قسمتها دیگه اینه که در تمام طولش اعتماد بیننده رو جلب میکنه و آخرش گند میزنه به همهچیز. *** [۷ شهریور ۱۳۸۷، ۰۰:۱۰] 2:01 PM نظر Sunday, August 24 lost – season 3 – episode 15
٭
........................................................................................عالی. قسمتهایی که ساویر سعی میکرد آدم خوبی باشه طنز مطلق بود. به معنای واقعی خندهدار بودا... آهان یه چیزی هم در مورد این دیگران. واقعاً برام عجیبه که اون نیروی عجیبمجیب برای اینا ناشناخته بود و تا حالا ندیده بودنش. حالا شاید هم فیلمش بوده... نمیدونم. *** [۴ شهریور ۱۳۸۷، ۳:۵۰] 4:22 PM نظر lost – season 3 – episode 14
٭
........................................................................................این دیگه رسماً تهش بود. کی فکر میکرد نیکی و پائولو... باز هم آخر اپیزود شوکآور بود. با اینکه کمی حدس میزدم اما باز هم ترسیدم قشنگ. کاملاً به هم ریخت همهچیز رو. فیلمنامهنویسها با این قسمت نشون دادن که تا آخر سریال میتونن یه چیزی توی آستینشون داشته باشن: نشوندادن آدمهای ظاهراً پرت از اول سقوط و ماجراهای اونها. *** [۴ شهریور ۱۳۸۷، ۲:۳۵] 3:10 PM نظر lost – season 3 – episode 13
٭
........................................................................................اون خونسردی و افکتهای صورت بن بیشازاندازه عالیه. واقعاً دیوانهست این بازیگرش. اپیزود شاهکاری بود... چیزای عجیبغریبی داره اتفاق میفته دیگه. حرفهای بن به لاک در مورد پایبندی به جزیره هم که باز کلی سؤال به وجود آورده... *** [۳ شهریور ۱۳۸۷، ۱۱:۵۵] 12:30 PM نظر Saturday, August 23 lost – season 3 – episode 12
٭
........................................................................................لامصب حتی صبر نمیکنه که آدم شوکه بشه. بعد از مدتها گذشتهی کلیر رو نشون داد و رسماً دیگه اینجا نقطهی کفکردن آدمه... همون از کنار هم میگذریمی که آزادهخانوم گفت. این آخر اپیزود هم که طبق معمول شاهکار بود. دارم فکر میکنم موقع پخش جهانیش چه کیفی میداده... مردم برای اینکه ببینن بعدش چی میشه مجبور بودن یکهفته صبر کنن. تازه فاصلهی بین فصلها که دیگه هیچی... [۳ شهریور ۱۳۸۷، ۳:۱۰] 3:43 PM نظر lost – season 3 – episode 11
٭
........................................................................................شدید. یکی از وقتهایی که خیلی لذت میبرم، موقعیه که آدمخوبها در شرایط بحرانی بدها رو کتک میزنن. یعنی قهرمانبازی دیگه. خدایی حال میده. [۳ شهریور ۱۳۸۷، ۲:۱۰] 3:42 PM نظر lost – season 3 – episode 10
٭
........................................................................................اپیزود خیلی مفرحی بود. چندتا اپیزود قبلتر یهجا بود که برای اولینبار گفتم که کاش میزدم تو کار سینما و این حرفها. یادمه کجاش بود. جالبه که اصلاً قسمت فوقالعاده یا ویژهای هم نبود... *** [۲ شهریور، ۱۳۸۷، ۱۵:۴۰] 4:16 AM نظر Friday, August 22 lost – season 3 – episode 9
٭
........................................................................................شاهکاره آقا شاهکاره. فقط من ناراحت اینم که الآن خوابم میاد و ناراحتتر به این خاطر که دیروز فقط یک اپیزود دیدم. جبران میکنم امروز... این یارو گلدکوئستجدیده رو هم اگه خواستید سرچ کنید «آمزکوا» بزنید. نادونهای بیشرف. یارو اومده به من میگه از هر چهارتا خرید توی دنیا سهتاش به سفارش دوستها انجام میشه. میخواستم بگم انتر تو وقتی به من میگی این رو بخرم دیگه حکم پیام بازرگانی رو داری؛ نه دوست. مثل اینکه همهی دوستهای این گویندههای تبلیغاتی برن اون کالا رو بخرن. چون دوستشون سفارش کرده دیگه. من واقعاً شاکیم. *** [۲ شهریور ۱۳۸۷، ۲:۵۵] 3:32 PM نظر lost – season 3 – episode 8
٭
........................................................................................آآآآآ... عجب اپیزودی بود. زمان خیلی کمیش توی جزیره میگذره و اکثرش توی گذشتهی دزمونده. و از اونجایی که من عاشق دزموندم خیلی با این قسمت حال کردم. گذشتهش رسماً جزو شاهکارترینها بود. یه نکته... اونجایی که دزموند کلیر رو نجات میده، بعدش کلیر میگه هر روز میرم شنا و امروز اینجوری شد. ولی میبینیم که لباسی که تن کلیره لباس عادیه. این چه معنا و مفهوم خاصی میتونه داشته باشه؟ راستی... این یارویی که گفتم گلدکوئست و فلان... اسم این برنامههه فکر کنم آمزکوئا باشه. یعنی اگه کسی اومد سراغتون خلاصه یاد این حرف من باشید. سیستمشون هم روی گیر سهپیچ استوار شده. یه زرزرهای جدید هم دارن ولی تهش همونه قاعدتاً. چیزهایی هم که میفروشن یکیش اسمش بایودیسکه. از این مزخرفاتی که میگن انرژی پیرامون رو جمع میکنه و ادامهی انکاری. *** [۱ شهریور ۱۳۸۷، ۲۱:۳۰] 10:04 AM نظر Thursday, August 21 lost – season 3 – episode 7
٭
........................................................................................جیزز... چقدر عالی بود این. همهش عالیه دیگه... چی بگم. فقط این که حالا شروع کرده به بررسی زندگی دیگران... خیلی خوب بود خلاصه. *** [۳۱ مرداد ۱۳۸۷، ۱۹:۵۰] 8:21 AM نظر lost – season 3 – episode 6
٭
........................................................................................خدای بزرگ. خدایی این اپیزود رو نفهمیدم چطوری تموم شد. جزو اونهایی بود که وسطش زمان رو ندیدم و نمیدونستم داره تموم میشه. فکر میکردم خیلی مونده. خلاصه که ایول... آخرش خیلی عالی بود. *** [۳۱ مرداد ۱۳۸۷، ۱۸:۵۵] 7:26 AM نظر lost – season 3 – episode 5
٭
........................................................................................اه... بد کسی از دست رفت. جداً حیف... اون کار ژولیت در مورد فیلم با جک خیلی باحال بود. آدم رو شوکه میکرد. خیلی خوشم اومد... *** [۳۱ مرداد ۱۳۸۷، ۱۸:۰۰] 6:29 AM نظر lost – season 3 – episode 4
٭
........................................................................................یه نکته... اون آخرش که جزیره رو نشون میده... خدایی اون هم ناشیانه ساخته شده بود. آخه به این نمیگن جلوههای ویژه. اگه مونتاژ هم بخوایم بگیم خیلی چیز بدی بود. البته چیزی از ارزشهای لاست کم نمیکنه... *** [۳۱ مرداد ۱۳۸۷، ۱۶:۴۵] 5:21 AM نظر lost – season 3 – episode 3
٭
........................................................................................واقعاً خرس رو خوب نساخته بودن دیگه. فکر میکنم اگه قرار بود یه سریال ایرانی ساخته بشه و همچین خرسی توش باشه، نمیگم بهتر از این... واقعاً یه چیزی تو همین مایهها درست میکردن. *** [۳۱ مرداد ۱۳۸۷، ۳:۰۵] 3:59 AM نظر Tuesday, August 19 lost – season 3 – episode 2
٭
........................................................................................دیوانهکننده. بعد از دیدن هر قسمت، آدم با خودش میگه سریال تازه داره شروع میشه. من که از همون قسمت اول کف کرده بودم. البته به خودم حق میدم و هیچ درجهای از اسگلبودن در اون مورد برای خودم قائل نیستم. *** [۳۰ مرداد ۱۳۸۷، ۱:۴۰] 2:12 PM نظر lost – season 3 – episode 1
٭
........................................................................................چیزی که لذت دیدن این قسمت رو چندبرابر میکرد، کیفیت خیلی بهترش نسبت به اپیزودهای قبلی بود. البته برای من اینجوری بوده ها... ربطی نداره کلاً. خلاصه اینکه من در شوک به سر میبرم. کی فکر میکرد کسانی که اول اپیزود نشونشون میده همونها باشن؟ البته تا چندثانیهی اول و قبل از اینکه فلانی رو نشون بده منظورمه... *** [۳۰ مرداد ۱۳۸۷، ۰۰:۲۰] 1:21 PM نظر Monday, August 18 lost – season 2 – episode 23 - 24
٭
........................................................................................خدای بزرگ... چرا اینجوری آخه؟ دیگه واقعاً نفسم بند اومد. سهمناکترین اپیزود تا اینجا. اون نگاهی که بین مایکل و بقیه آخرای اپیزود ردوبدل میشه... عکس دزموند و زنش... اون کلیده... واقعاً دارم سکته میکنم. جدی... خب دوستان من تا این لحظه یعنی پنج و نیم صبح بیدار بودم و تقریباً همهش لاست دیدم. شما میتونید با الگوبرداری از من مسیر خودتون رو به سمت کمال در پیش بگیرید. شب به خیر و موفق باشید. *** [۲۹ مرداد ۱۳۸۷، ۵:۳۰] 4:20 PM نظر lost – season 2 – episode 22
٭
........................................................................................یکی از قدرتنماییهای لاست اینه که هر قسمت کلی راز رو افشا میکنه و با اینحال جذابیت خودش رو از دست نمیده. چون میدونه چطور باید هر قسمت دهتا سؤال دیگه ایجاد کنه... من در مورد انگیزهی مایکل و این صحبتها یه حدس میزنم که امیدوارم درست باشه. چون غیر از اون دیگه خیلی بدتره. البته همونش هم خیلی نامردی بوده به هر حال... یکی از قسمتهای فوقالعادهی این اپیزود، داستانیه که اکو در مورد سگ و جهنم و اون پسربچه تعریف میکنه. بینظیر بود... یکی از نکاتی که توی لاست داره به کلیشه تبدیل میشه، اینه که همیشه موقع اتفاقهای رمانتیک و اینجور حرفا یه نفر سر میرسه و بحث ناتموم میمونه. و این اصلاً برای لاست خوب نیست. واقعاً توی هر سریال دیگهای انتظار همچین چیزی میره؛ ولی لاست نباید. حالا که جمع صمیمیه یه چیز دیگه هم بگم. چرا این وقت شب گیر دادم و دارم لاست میبینم همهش؟ آقا امروز یکی از دوستهای بسیار قدیمی [اقلاً ۱۱ ساله میشناسمش...] که سالتاسال زنگ نمیزنه، گفت نمیدونم از دوریت دلتنگم و الآن هم توی یه شرکت تجاری کار میکنم و دلم میخواد تو هم بیای و از این مزخرفات. منم رفتم ببینم چی میگه... خلاصه نزدیک ۴ ساعت وقت من رو گرفت – یعنی وقتِ لاستدیدنم رو – که بگه «گلدکوئست» هنوز هم نفس میکشه؛ ولی با اسم جدید و البته روش جدید. البته اون که این رو نمیگفت... من دارم میگم. خلاصه وقتی اومدم خونه بسیار عصبانی بودم و از اینکه بهجای لاست مجبور بودم مزخرفات اون رو تحمل کنم احساس غبن میکردم. این بود که احساسی درون من قوت گرفت که بشینم و این عقبموندگی رو جبران کنم. خب دیگه برای اینکه حجت رو تمام کنم، باید بگم من قسمت اول این پست رو وسطِ دیدن اپیزود نوشتم. و اون موقع هنوز انگیزهی مایکل مشخص نبود. الآن که به آخر اپیزود رسید انگیزهش هم مشخص شد. همونی بود که حدس میزدم. باریکلا به من غنچهی گل محمدی. *** [۲۹ مرداد ۱۳۸۷، ۳:۴۰] 4:19 PM نظر lost – season 2 – episode 21
٭
........................................................................................داستان فوقالعاده و گیجکنندهی لاست نباید بذاره که از عنصرهایی مثل فیلمبرداری بینظیر و تدوین و اینجور چیزهاش غافل بشیم. واقعاً به جای اینکه چند فیلم سینمایی ببینیم، باید لاست رو چندبار ببینیم. من که با وجود تعداد زیادی فیلم که دستم اومده، اصلاً رغبت نمیکنم غیر از لاست چیز دیگهای ببینم. این از ما. باز هم از محدثه تشکر میکنم. عمیقاً. حالا چون اینجا رو عدهی کمتری میخونن یه درددلی هم با شما بکنم. خدایی یکی از حالبههمزنترین اتفاقاتی که اطرافم میبینم، این اعتمادبهنفس مشمئزکنندهایه که همه بعد از رفتن به دانشگاه [هر جوریش... حتی این درپیتها] پیدا میکنن. واقعاً... یعنی چه طوری بگم... مثلاً همین که تمام فعلهای موردِاستفادهشون تبدیل میشه به اولشخص مفرد. تمام ضمایر هم همینطور. مثلاً اگه دستهجمعی هم کاری رو انجام داده باشن، میگن «رفتم فلانجا» و ادامهی فلان. خلاصه کنم؟ آقا عجب انایی پیدا میشن. *** [۲۹ مرداد ۱۳۸۷، ۲:۲۵] 2:03 PM نظر lost – season 2 – episode 20
٭
........................................................................................هیچی. فقط آخر این اپیزود من چند لحظه هنگ کرده بودم و به مونیتور نگاه میکردم. در حالی که چیزی برای دیدن وجود نداشت. بدیش اینه که فهمیدن دلیل این مسأله هم خیلیخیلی سخت خواهد بود... *** [۲۹ مرداد ۱۳۸۷، ۱:۳۰] 2:01 PM نظر lost – season 2 – episode 19
٭
........................................................................................یهمقدار از شدت تنفرم نسبت به رز کم شده. ولی هنوز هم چندشه رفتاراش. البته از شوهر بیاراده و موسموسکنش هم چندان خوشم نمیاد. *** [۲۸ مرداد ۱۳۸۷، ۱۲:۲۰] 12:52 AM نظر Sunday, August 17 lost – season 2 – episode 18
٭
........................................................................................لیبی و هرلی. واقعاً تکاندهندهست این قسمت. مخصوصاً صحنهی آخرش. خیلی حال کردم... قشنگ آدم میره سر کار. جدیا... شک میکنم که چی درسته... *** [۲۸ مرداد ۱۳۸۷، ۲:۴۰] 3:11 PM نظر lost – season 2 – episode 17
٭
........................................................................................حالا درسته که چندان از سعید خوشم نمیاد... ولی کاری که در مورد قبر زن هنری انجام داد خیلی خوب بود. دمش گرم. این قضیهی تایمر و اینا هم که غذا و مایحتاج و فلان... آره دیگه لابد. *** [۲۷ مرداد ۱۳۸۷، ۲۳:۱۵] 11:49 AM نظر lost – season 2 – episode 16
٭
........................................................................................بهترین توصیفی که از دیگران توی لاست گفته میشه، همون حرف آنالوسیاست: «اونا باهوش و حیوونن.» البته رکبی که توی این قسمت خوردن کاملاً معلوم بود از اول. *** [۲۷ مرداد ۱۳۸۷، ۲۰:۳۰] 8:09 AM نظر lost – season 2 – episode 15
٭
........................................................................................شرمندهی هرکی از کلیر خوشش میاد... واقعاً ازش متنفرم. یه آدم بینهایت لوس، پررو و کودن. جدی کهیر میزنم وقتی نشونش میده. مخصوصاً که با همه هم سر جنگ داره و نمیفهمه همه دارن بهش حال میدن تا جای ممکن. خدایی الآن ارتباط و رفتار با دیگران خیلی حساس شده. معلوم نیست اینا حتی توافقنامهی شفاهی دارن با هم یا نه. خلاصه که خطرناکه و حساس... *** [۲۷ مرداد ۱۳۸۷، ۱۹:۳۷] 8:08 AM نظر lost – season 2 – episode 14
٭
........................................................................................یکی از مشکلاتی که من الآن باهاش درگیرم، لباسهای شیکوپیک خانومهای سریاله که مدام عوض میشه. بالاخره هواپیما و چمدونهای اینا یه ظرفیتی داشته دیگه. *** [۲۷ مرداد ۱۳۸۷، ۱۶:۲۵] 4:57 AM نظر Saturday, August 16 lost – season 2 – episode 13
٭
........................................................................................یه چیزی رو توی یکی از این چندتا اپیزود اخیر یادم رفت بگم. دفعهی دومی که کیت همراه ساویر اسب سیاه رو میبینه، توی یه صحنه میبینیم که یه دستْ تفنگی رو به سمت اسب نشونه رفته. به نظر میاد اشتباهی باشه این دست و تفنگ. من به ذهنم رسید که شاید برای آرومنگهداشتن اسب باشه. ولی خیلی غیرمنطقی بود. خلاصه دقت کنید شما ببینید چیه. این ساویر هم آدم پستفطرتیه هم خیلی باحال و بامزهست و در عین حال یه مرام خاصی داره. خلاصه من که دارم باهاش حال میکنم. از اسمهایی هم که روی این و اون میذاره خیلی خوشم میاد. *** [۲۷ مرداد ۱۳۸۷، ۲:۵۰] 3:33 PM نظر lost – season 2 – episode 12
٭
........................................................................................اولاً که حواسم نبود و اون مربع عشقیه، نه مثلث. بعد هم باید این نکته رو بگم که در زمینهی ساختن کابوس، کار فیلمنامهنویسها و سازندهها خیرهکنندهست. کابوسهای چارلی رو توی این قسمت ببینید: فوقالعاده ترسناک، فوقالعاده واقعی و فوقالعاده روانشناختی و مبنادار. خیلی حال کردم. *** [۲۶ مرداد ۱۳۸۷، ۱۵:۲۰] 3:52 AM نظر lost – season 2 – episode 11
٭
........................................................................................خیلی خوبه. شدیداً منتظرم ببینم این مثلث عشقی به کجا میرسه... البته از اون مهمتر اینه که اون یاروها چیکار میکنن و این حرفا... *** [۲۶ مرداد ۱۳۸۷، ۱۳:۲۰] 2:45 AM نظر lost – season 2 – episode 10
٭
........................................................................................خب البته نفهمیدیم قضیهی آخر قسمت قبل چی شد... ولی یه چیزایی از گذشتهی اکو نشون داد که رسماً شاهکار بود. واقعاً میگم. تمام سکانسهای لاست شاهکاره. شاهکار آقا شاهکار. مخصوصاً صحنههایی که اکو و چارلی با هم یه متن مذهبی رو زمزمه میکنن. واقعاً حال کردم. توی این قسمت برای اولینبار اون نیرویی رو که درختها رو از جا در میاره نشون میده. یهجوری بود... *** [۲۶ مرداد ۱۳۸۷، ۱:۵۰] 2:44 AM نظر lost – season 2 – episode 9
٭
........................................................................................آخرشه... مخصوصاً آخر اپیزود که نفس آدم رو بند میاره. بهراستی چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در قسمت بعد میبینیم. *** [۲۵ مرداد ۱۳۸۷، ۲۱:۴۰] 2:43 AM نظر lost – season 2 – episode 8
٭
........................................................................................منفورترین شخصیت نزد من همانا اون زن سیاهپوستهست که خیلی احساس خوببودن و مهربونی میکنه. آشغال. بعد از اون هم کلیر. اون هم آشغال لوسیه در نوع خودش. *** [۲۵ مرداد ۱۳۸۷، ۲۰:۳۰] 2:43 AM نظر lost – season 2 – episode 7
٭
........................................................................................اصلاً همهچی رو بیخیال... روایت سریال در حد کارهای یوساست واقعاً. البته آزادهخانوم این رو گفته بودا. به هر حال... لاست کاملاً بر ایجاز و اینچیزا بنا شده. مثلاً وقتی آنالوسیا اون یارو رو میکشه بعدش نشون نمیده که چیزی به همراهانش بگه. مسلماً آنالوسیا این کار رو میکنه؛ ولی دلیلی نداره چیزی رو که بیننده ازش مطمئنه نشون بدیم. با این اوصاف هرجا دیدید چیزی رو چندبار و از زاویههای مختلف نشون میده، شک نکنید که نکتهای درش نهفتهست. باشد که پند گیرید. *** [۲۵ مرداد ۱۳۸۷، ۱۷:۴۰] 2:42 AM نظر lost – season 2 – episode 6
٭
........................................................................................سیستم نشوندادن گذشتهی اینها تقریباً اینطوریه که از گذشتهی نزدیک داره میره به گذشتهی دور... یعنی مثلاً اول حادثهی سقوط هواپیما رو نشون میده و بعد قدیمترها رو. البته همیشه هم اینطوری نیست... گفتم که. نزدیک به اینه. *** [۲۵ مرداد ۱۳۸۷، ۱۶:۴۰] 2:40 AM نظر Thursday, August 14 lost – season 2 – episode 5
٭
........................................................................................متوجه شدم که در طول این قسمتهای اخیر، به تدریج شخصیتهایی مثل جک و سعید دارن محبوبیت خودشون رو پیش بیننده از دست میدن و برعکس آدمهایی مثل جین و ساویر و اینها محبوب میشن. خیلی جالب بود خلاصه. قشنگ داره از ساویر خوشم میاد. مخصوصاً از غرزدنها و تیکهانداختنهاش. راستی... انگلیسییادگرفتن جین – هرچند کمه - خیلی غیرعادیه. واقعاً مثل این میمونه که بقیهی افراد جزیره هم طی این مدت یه مقدار کرهای یاد گرفته باشن. صد هم که رقم نجومیایه... *** [۲۳:۰۰] 11:35 AM نظر lost – season 2 – episode 4
٭
........................................................................................خوبی این قسمتهای اخیر اینه که هر گروه از افراد درگیر یه مسأله شدهان و سریال چندتیکه شده و برای همین آدم مدام منتظره ببینه سر هر کسی چی میاد. نکتهی دیگه هم اینه که کلی اتفاق افتاده که آدم میگه خب پس خیلی چیزا حل شده... در حالی که قاعدتاً نباید اینجوری باشه. برای همین منتظرم ببینم تیم فیلمنامهنویسی چه کردهان... *** [۲۴ مرداد ۱۳۸۷، ۱۵:۵۰] 4:23 AM نظر lost – season 2 – episode 3
٭
........................................................................................یهکم این مسأله که تایمر باز هم به لحظات آخر رسید، برای «این سریال» بد بود. ولی به هر حال اپیزود بسیار خوبیه. خیلی نویسندههای باهوشی داره. مخصوصاً که یه نفر مثل جین رو توی سریال گنجوندن که زبان هیچکس رو نمیفهمه و بعضی وقتها خیلی خیلی مشکلساز میشه... *** [۲۴ مرداد ۱۳۸۷، ۱۵:۰۵] 3:38 AM نظر Wednesday, August 13 lost – season 2 – episode 2
٭
........................................................................................برام کمی عجیبه که مثلاً وقتی مایکل و sawyer توی موقعیت به اون بغرنجی گیر میکنن، چرا باید با هم دیگه درگیر بشن و دعوا کنن. طبیعیش اینه که صرفِ «انسانبودن» توی همچین شرایطی برای دوستی کافی باشه. بدی این اپیزود این بود که چندتا صحنه از قسمت بعد رو توی تیتراژ پایانی نشون داد. *** [۲۳ مرداد ۱۳۸۷، ۲۳:۳۰] 12:24 PM نظر lost – season 2 – episode 1
٭
........................................................................................دقت کنید که جملهی آخر اون یارو توی استادیوم به جک چی بود... *** [۲۳ مرداد ۱۳۸۷، ۲۰:۳۰] 9:01 AM نظر lost – season 1 – episode 24
٭
........................................................................................زمان این اپیزود دوبرابر اپیزودهای قبلیه: یک ساعت و بیست و پنج دقیقه. و فکر کنم به اندازهی تمام قسمتهای قبلی توش اتفاق مهم رخ میده. یه نکتهی جالبش هم اینه که زمانی رو که همه سوار هواپیما میشن نشون میده. و از همه باحالتر سوارشدن هرلیه. واقعاً شاهکاره این آدم. توی یکی از اپیزودهای قبلی هم یه آواز میخونه که شدیداً من رو یاد کارتمن توی ساوثپارک انداخت. خیلی متأسفم که نمیتونم توضیح بدم این قسمت رو... مطلقاً شاهکاره. بیاندازه. *** [۲۳ مرداد ۱۳۸۷، ۱۶:۰۰] 4:39 AM نظر Tuesday, August 12 lost – season 1 – episode 23
٭
........................................................................................خسته شدم از بس گفتم این قسمت عالیه. ولی واقعاً این قسمت یه چیز دیگهست. یکی از نکاتش هم اینه که یکی از افراد هواپیما رو که قبلاً نشون نداده بود توش میبینیم. البته توی آخر قسمت قبل هم دیده بودیمش. *** [۲۳ مرداد ۱۳۸۷، ۳:۱۰] 3:40 PM نظر lost – season 1 – episode 22
٭
........................................................................................اسم اپیزود: born to run و از اسم معلومه که در مورد کیته بیشتر. خیلی بده که نمیشه داستان رو توضیح داد... وگرنه یه سری ریزهکاریهاش رو میگفتم. خیلی بینظیره این سریال. فقط نمیدونم اولی که شروع کردن به ساختنش این جزئیاتِ بااهمیت معلوم بوده یا نه. چون به صورت عجیبی پروژهی عظیمیه و تمام این جزئیات به هم وصل میشن... *** [۲۳ مرداد ۱۳۸۷، ۱:۳۰] 2:15 PM نظر lost – season 1 – episode 21
٭
........................................................................................توی تیتراژ اول سریال که به تدریج اسم عوامل رو مینویسه، دیدم جزو بازیگرهای مهمان نوشته «داریوش کاشانی» و «دانی کشاورز». جالب بود خلاصه... بازیگر نقش تروریستها البته. *** [۲۲ مرداد ۱۳۸۷، ۲۳:۰۰] 11:40 AM نظر lost – season 1 – episode 20
٭
........................................................................................واقعاً اپیزود خوبیه. چندتا اتفاق مهم توش میفته که یکیش خیلی بده، یکیش خوبه و یکیش هم مرموزه و چندتا سؤال ایجاد میکنه... *** [۲۲ مرداد ۱۳۸۷، ۱۸:۱۵] 6:51 AM نظر lost – season 1 – episode 19
٭
........................................................................................احساس میکنم سریال تازه داره شروع میشه. واقعاً بینظیره این قسمت. تمرکزش روی جان لاکه و گذشتهش رو نشون میده. خوبیش اینه که تدوین و فیلمنامه انقدر فوقالعادهان که مدام داریم ربط گذشته و حال شخصیت رو متوجه میشیم. از اول من از این جان لاک خوشم میومد. البته چارلی هم جزو شخصیتهای محبوبمه همینطوری. *** [۲۲ مرداد ۱۳۸۷، ۱۵:۳۰] 4:08 AM نظر Monday, August 11 lost – season 1 – episode 18
٭
........................................................................................شاهکاره... اسم اپیزود اینه: numbers و تمرکزش روی هرلیه... همون آدم چاقی که بالا گفته بودم. تا این قسمت تقریباً چیزی در مورد هرلی نمیدونستیم... تا جایی که یادم میاد، برنامهای که دختر در قسمت قبل داشت میدید، همین برنامهای بود که توی این قسمت میبینیم داشتن از هرلی ضبط میکردن. الآن هم یه نگاهی انداختم و دیدم زیاد مشخص نیست. ولی احتمالاً همون بوده. *** [۲۱ مرداد ۱۳۸۷، ۲۲:۴۵] 11:19 AM نظر lost – season 1 – episode 17
٭
........................................................................................نکتهی باحالی که توی این قسمت دیدم: یه جا جین رو نشون میده که رفته خونهی یه نفر مأموریت. بعد دختر صاحبخونه داره تلویزیون نگاه میکنه و برنامهای که داره پخش میشه، تصویر اون آدمچاقه رو نشون میده که خیلی لش و باحاله. *** [۲۱ مرداد ۱۳۸۷، ۲۱:۳۰] 10:02 AM نظر lost – season 1 – episode 16
٭
........................................................................................تمرکزش بیشتر روی sawyer و گذشتهشه. خیلی خوبه... مخصوصاً که اون حدس من رو در مورد جزیره تقویت کرد تا حدودی... *** [۲۱ مرداد ۱۳۸۷، ۱۳:۰۰] 1:29 AM نظر Sunday, August 10 lost – season 1 – episode 15 ........................................................................................ Wednesday, August 6 lost – season 1 – episode 14
٭
........................................................................................این قسمت بیشتر رابطهی والت و پدرش رو بررسی میکنه و گذشتهشون رو میگه... *** [۱۶ مرداد ۱۳۸۷، ۱۷:۲۰] 9:57 AM نظر Tuesday, August 5 lost – season 1 – episode 13
٭
........................................................................................یه تحقیق جامعهشناختی یا همچین چیزی بود که طرف میرفت بین سرخپوستها. اونجا یه علفی میمالیدن به سرش و طرف از روی صخره میپرید و سالم میرسید به زمین. بعد همون طرف از سرخپوسته میپرسه که اوضاع چجوریه؟ کسی که بیرون ماجرا واستاده هم همین اتفاق رو میبینه؟ سرخپوسته هم میگه نه... فقط کسانی این رو میبینن که این علف رو به سرشون میمالن. این قسمت دقیقاً من رو یاد اون تحقیق انداخت. حتی بعید نمیدونم که مربوط به همون بوده باشه. *** [۱۶ مرداد ۱۳۸۷، ۲:۴۵] 3:16 PM نظر lost – season 1 – episode 12
٭
........................................................................................حقایقی در مورد کیت. عالیه. خیلی دلم میخواد بدونم مراحل ساخت این سریال چطوری بوده. ترتیب گرفتن سکانسها و... واقعاً سریال عظیمیه. *** [۱۵ مرداد ۱۳۸۷، ۲۳:۳۰] 12:03 PM نظر lost – season 1 – episode 11 ........................................................................................ Monday, August 4 lost – season 1 – episode 10
٭
........................................................................................توی این قسمتهای اخیر داریم شخصیتهای دیگهی حادثهی هواپیما رو هم میبینیم. کلاً ۴۷ نفر زنده موندهان که هنوز هم خیلیهاشون رو نشون نداده. *** [۱۵ مرداد ۱۳۸۷، ۳:۱۵] 3:46 PM نظر lost – season 1 – episode 9
٭
........................................................................................این قسمت خیلی عالیه. یه چیز جدید اتفاق میافته در مورد سعید. چی بگم والا... تعریف هم که نمیشه کرد. آهان... استفاده از بازیگرهای خوشگل و خوشتیپ هم یکی دیگه از نکتههای فیلمه. واقعاً همهی بازیگرها همینطوریان. *** [۱۵ مرداد ۱۳۸۷، ۲:۲۵] 2:56 PM نظر lost – season 1 – episode 8
٭
........................................................................................لااقل توی این قسمتهای اول تکیهی اصلی هر اپیزود روی یک نفره. این قسمت مربوط به sawyer بود. *** [۱۴ مرداد ۱۳۸۷، ۲۳:۰۰] 11:34 AM نظر Sunday, August 3 lost – season 1 – episode 7
٭
........................................................................................نکتهی خیلی مهم این سریال اینه که هر قسمتش یک اتفاق اصلی داره که اینها برای رهایی انجام میدن، و چون پرداختن به اون یک اتفاق ممکنه دیدنش رو خستهکننده کنه، چندتا ماجرای فرعی خیلی جذاب هم توش میذاره. از جمله نشوندادن گذشتهی کسانی که توی جزیرهان... *** [۱۴ مرداد ۱۳۸۷، ۲:۴۰] 3:12 PM نظر lost – season 1 – episode 6 ........................................................................................ |