٭
مافوق تصور بود! شاهکار... سکانسی که بن داره جک و سان رو میرسونه به اون کلیسا و وسط زرهای جک میزنه کنار و عصبانی میشه خیلی عالی بود. تقریباً اولینباری بود که بن با این لحن حرف میزد. البته یکبار هم سر جنازهی گودوین تقریباً سر جولیت داد زد.
اونجایی هم که سایر داشت زمین رو چنگ میزد که جان لاک رو نجات بده خیلی حال کردم باهاش. قشنگ مرامش رو نشون داد. قضیهی شارلوت و فارادی هم خیلی خوب بود. دیگه... اینکه بابای جک در مورد بن به لاک اون رو گفت هم خیلی به من حال داد :)) یعنی بن کلاً متعلق به خودشه... و معلومه خب چرا اون جزیره رو حرکت داد دیگه. مسائل شخصی!
Labels: lost, season 5
12:49 PM
نظر